زمستان است...
آن روز گرم تابستاني که محمد رويانيان با لبخندي بر لب رو به عباسي کرد و گفت:«جناب وزير! ميدانم دولت پول ندارد و من بايد درآمدزايي کنم، خيالتان راحت باشد.»
محمد محمدپور
1) آن روز گرم تابستاني که محمد رويانيان با لبخندي بر لب رو به عباسي کرد و گفت:«جناب وزير! ميدانم دولت پول ندارد و من بايد درآمدزايي کنم، خيالتان راحت باشد.» روز گشاده دستي سردار بود. او در ستاد سوخت با گردش مالي سرسامآورش جولان ميداد و با رابطههايش ميتوانست پرسپوليس را تبديل به ثروتمندترين باشگاه دنيا کند. «فوت ته خزانه» ستادکفاف پرسپوليس را ميداد و اين گونه بود که قراردادهاي ميلياردي که تا پيش از او مختص سوپراستارها بود براي بازيکنان متوسط نيز تنظيم شد. رويانيان بازار را به هم ريخت و بازيکنان را متوقع کرد. آنهايي که زياد مشتري داشتند با کارت پرسپوليس بازي ميکردند؛ پيشنهاد ميلياردي رويانيان را به رخ ميکشيدند و سايرين هم به ناچار بايد پا به پا پيش ميآمدند. آن روزها سردار پول داشت اما نميدانست چاهي که در حال کنده شدن است ميتواند باعث سقوط او هم بشود.
2) اين روزها اما پرسپوليس يکي از فقيرترين تيمهاي ايران است. طرحهاي اقتصادي پرسپوليس هيچ کدام پول نشده و او به ناچار دنبال پولدارها راه افتاده. روزي به دفتر هدايتي ميرود، روزي بابک زنجاني را در آغوش ميکشد، کسي که خيليها از او فرار ميکنند و روزي هم به دفتر علي انصاري سر ميزند. پرسپوليس بيپول، صدرنشين ليگ است و عجبا که همين، کار او را سختتر کرده. بدهيهاي تلنبار شده در تيم سرخ پايتخت و مطالبات مالي بازيکنان که به رغم تمام سختگيريها، هر از چند گاهي يک مصاحبه اعتراضي از سوي آنها خوانده ميشود، رويانيان را به ستوه آورده؛ هر چه بيشتر ميدود کمتر به پول ميرسد…
اگر وزارت دستور به برکناري بدهد شايد هم چندان ناراحت کننده – براي او – نباشد اما گنمامي و به گوشهاي خزيدن، سختتر از بدهي داشتن است…
3) رويانيان اما نبايد ناراحت باشد. او قرار بود همان طور برود که آمد. همان طور برکنار شود که سمت گرفت. يک «غيرفوتبالي» که گافهاي ابتداي ورودش تبديل به طنز رسانهها شده بود در فضاي فوتبال و با پول بيتالمال «تجربه اندوزي» کرد و حالا که کمي فوتبالي شده بايد برود! انگار که رمز ماندگاري در اين است که نبايد فوتبالي شوي! با اين همه دلخورياش، قهر اعتراضياش و هر چيز ديگرش، بي معني است. نه پرسپوليس يک باشگاه خصوصي است که او سهامدار عمدهاش باشد تا ابدالدهر آنجا بماند و نه جريان سياسياش به اين دولت ميخورد که باعث بقايش شود. حتي مصاحبههاي حمايتي از سوي دايي که دفعه پيش و در اوج ماجراي برکنارياش توسط دولت قبل، تاثيرگذار بود هم شنيده نميشود. اين بار قضيه فرق ميکند. «دولت جديد» آمده و حق برکناري و انتخاب مدير هم سو دارد و خيلي از پيشکسوتان هم حمايت خود را از او دريغ کردهاند. هيات مديره تاب مصاحبههاي اعتراضي او را ندارد و خلاصه همه دست به دست هم دادهاند تا رويانيان را بيرون کنند. با اين همه اگر «حاج حبيب» بيصدا رفت رويانيان انگار ميخواهد طوري برود که همه بشنوند. دل او صندوقچه اسرار است و اگر رازهاي مگو بر ملا شود شايد خيليها بايد تا مدتها «جواب» بدهند.
4) طولانيترين شب سال که تمام شود، دوران جديد رويانيان شروع ميشود. زمستان رويانيان با يک خبر گرم برايش شروع ميشود و شايد کمي غير منصفانه باشد که لذت قهرماني احتمالي را از او گرفت. مردي که هزينه کرد و هزينه داد، ستاره و پورشه و ژوزه و …را وارد فوتبال ايران کرد تا رنگ قهرماني را ببيند و حالا شايد به آن برسد، بايد برود و از دور نظارهگرش باشد. رويانيان حالا ماندگار شده و معلوم نيست تا کي ... براي رويانيان بايد بسيار نوشت اما …
هوا دلگير، درها بسته، سرها درگريبان، دستها پنهان،
نفسها ابر، دلها خسته و غمگين
درختان اسکلتهاي بلورآجين
زمين دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبارآلوده مهر و ماه
زمستان است…
محمد رويانيان-پیروزی - پرسپولیس-قهرمانی لیگ -هدايتي -فوتبال